آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

بهداد نجفی

روزهای سبز انتظار

روزهای سبزم همچنان با انتظار دیدن پسرمادامه داره..... بعضی روزا خیلی دلم می خواد که ببینمشو ببوسمش....بغلش کنم.....بعضی روزها دلم نمی خواد که از تویدلم بیرون بیاد ....دلم نمیخواد باکسی تقسیمش کنم ....از اینکه دیگه منحصرا مال مننیست گریه ام میگیره....بعضی روزها از شوق بازی کردن باهاشدلم غش میره....از اینکه بهش شیر بدم...از اینکه لباسای کوچولوشو تنش کنم و قوربون صدقه اش برم....از اینکه توی بغلم بخوابه و من براش لالایی بخونم...بعضی روزها از  اینکه ممکنه تاحداکثر دو هفته دیگه بیاد بیرون و من دیگه بعد از هر بار غذا خوردن تکونهاشو تویدلم احساس نمی کنم دلم میگیره....احساس دوگانه ای که این روزها دارم روا...
15 بهمن 1389

یک هفته مونده تا پایان انتظار

حالا که فقط یک هفته تا اومدن مسافر کوچولوم باقی مونده، گاهی خوشحالم و پرانرژی گاهی هم دلتنگی هابدجوری به سراغم میان. با بهونه های کوچک بغض می کنم و دلگیر میشم.   راستش نمی دونم خستگی وبهم ریختگی هورمون هاست یا پر توقعی من که دلم میخواد همه بهم توجه کنن از همخونه مهربونم تا خواهر ودوست و... هر چی که هست بدجوری اذیتم میکنه...عزیز دل مامان گاهی هم دلم میگیره که تو مثل بابایی هیچوقت متوجه اینروزهای سختی که مامانی کشید تا فقط برای لحظه ای تورو در آغوش بکشه ،نمیشی ،آخه دلبرم تو که هیچوقت مادر نمیشی ! دلم نمیخواد مادر پر توقعی بشم،دلم نمیخواد ...
8 بهمن 1389

به به سیسمونی گل پسر

بهداد کوچولوی مامان امروز تخت و کمدت هم رسید و تا شب با بابا بهروز و مامانی اتاق گل پسرم رو چیدیم. عزیزم همه چی دیگه  آماده ورود تو عزیز دله مادر شده . امیدوارم از خرس پو خوشگلت خوشت بیاد.منکه خیلی دوسش دارم.  دلم میخواست همه چی خیلی کودکانه باشه تا روح تو فرشته کوچولوم تو دنیای پر از دردسره ما بزرگترها گرفتار نشه و حالا حالاها تو همین دنیای شاد کودکی بمونه.                                         ...
2 بهمن 1389

مادری مرز عشق ناب یک زن

با تو دوباره من شدم عاشق جان و تن شدم با تو گل از گلم شکفت با تو دوباره زن شدم با تو جوانه زد همه شاخه خشک پیکرم از تو پر از ترانه شد برگ سفید دفترم با تو دوباره جون گرفت هرچی که در من مرده بود انگار پسم داد زندگی هرچی امانت برده بود با تو نگاه مات من پر از گل های ناز شد گل لبان بسته ام به شوق بوسه باز شد با تو تمام خستگی از تن من به در شده درد غریبی کم کمک مرده و بی اثر شده با تو دوباره میرسم به حد بی حساب زن به اوج بخشش و غرور به مرز عشق ناب زن   ...
15 آبان 1389

ثبت اولین حرکات پسرم تو دل مامانیش

خيلي برام عجيبه كه براي كسيكه مي دوني هست اما هنوز نديديش و منتظري كه بياد. بنويسم. عجيبه كه از كسي كه داره ميآدو قراره بي نهايت دوستش داشه باشي ، فقط يه اسم بدوني. اما اون داره ميآد. ما هر روز دچار احساسات عجيب وغريبي ميشيم. و تمام اين احساسات يك حالت معما گونه رو براي ما تداعي مي كنه. ما كه خيلي منتظرشيم. اون چطور؟  ا مروزاولین تکون های پسر نازم رو احساس کردم ، انگار یه توپه کوچولو داره توشکمت راه میره واز یه بلندی می افته پایین. انقدر قوربون صدقه اش رفتم کهنگو. خدایا شکرت برای لمس تمام این زیباییها   ...
8 آبان 1389

دلم گرفته

  دلم گرفته و آسمان از پرنده خالی است      مرا ببخش     که هوای حوصله ام ابریست .... هوای حوصله ابري است وپر ازحجم باريدن ، در اين مه آلوده زمان ، دلتنگی ام سرشار است ، دلم گرفته ... خیلی دلم گرفته اين روزها خيلی دلم برای گريه تنگ است به گریه های غریبانه ام ببخشایید که من که سنگ صبورم نه سنگم و نه صبور!!!              نمیدونم این روزها به خاطر تغییرات هورمونیه که درونم اتفاق می افته انقدر دل ...
4 آبان 1389

به داد

خدا به داد به را مادرش خورد سپس بهداد را از دل در آورد!!! قوربون پسر قشنگم برم،امروز صبح جمعه بابا بهروز براش شعر سرود! شعر با مزه ای شد کلی خندیدیم ، تو تخت خواب بودیم و بابایی داشت قوربون صدقه شکم من و قد وبالای پسرش میرفت که طبع شعرش گل کرد و این شعر رو خوند !            قوربون جفتتون برم که خیلی میخوامتون ...
23 مهر 1389

رادین کوچولو تولدت مبارک

سلام پسر گلم ا مروز خدا برات یه دوست خوب فرستاد، امروز ساعت 9 صبح رادین کوچولو پسره آرزو چشم های خوشگلشو به این دنیا باز کرد و دل مامان و باباشو شاد کرد. پسر کوچولوی ناز تولدت مبارک. آرزو جونم بهت تبریک میگم وآرزوی شادی و سلامتی برای خودت و عزیزانت   ...
15 مهر 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد