ماجراهای من و جورابم
این روزها فسقل ِ پا کوچولوی خونه ی ما ،
تا بهش میگم " پسرم ، عزیزم" "بیا جوراباتو پات کنم، سرامیک ها سرده، پاهای کوچولوی ِ خوشگلت درد
میگیره ، به سرعت برق میره از هر جای خونه هاپوووویی و قور قوریشو میاره و اول باید یکی یکی جورابارو تو
پای این جانوران دوست داشتنی بکنیم و بعد یه دوری اطراف منزل بزنن تا اجازه صادر بشه و
این جان، آور لحظه های بی
جانمان راضی بشه جوراب ها رو به پاهای نازنینش بپوشیم.
ومن عاااااشق همین لحظه های جان بخشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی