آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بهداد نجفی

تابستانی که گذشت

1392/7/23 9:58
749 بازدید
اشتراک گذاری

نور چشم مااااااادر

تابستونی که گذشت

روزهای شیرین و پر از خاطره ای رو با هم گذروندیم که به علت تنبلی من ثبت نشده بود و وقتی الان

عکسات رو نگاه میکردم دلم نیومد که ازشون بگذرم.

عشق و امید مادر خیلی بزرگ تر شدی و داناتر .

عشق و محبت رو خوب درک میکنی و خوب هم نشون میدی.

زود رنج شدی خیلی ، حتی با یه اخم کوچیک هم بغض میکنی .

و در ماه ِپایانی تابستان قدم بزرگی رو به سوی مستقل شدن برداشتی که همون نخواستن پوشک بود .

عااااااااااااااااااشقتم مادر جون

منو ببخش اگه گاهی باهات بد تا کردم و رنجوندمت ، در این روزهای گذشته ما از نظر کاری و مالی فراز و

نشیب های زیادی رو گذروندیم  ولی امیدِ وجود تو روشنایی بخش لحظه هامون بود و هست .

ما به عشق ِ توست که مقابل سختی ها کمر خم نمیکنیم و خوشحالیم زیااااااااد از اینکه تو رو داریم قلب ِ مااااادر.

خداااااااااااااااااا رو روزی صد هزار بار شکر که تو رو به ما داده جون و عمر مااااادر.

 عااااااشقه هر نوع پازل هستی . این بازی هم کمک کرد بهتر مفهوم راست و چپ رو درک کنی.(اینکه قاشق دست راسته و چنگال دست چپه)

با لگوهات بازی میکردی که با حالت پله ای گذاشتن اونا یک دفعه گفتی پیله سُر سُر (پله)  و خوشت اومد و رفتی عروسکاتم آوردی و کلی سرگرم شدی.

جورچین های هدیه عمه لیدای عزیز که دوسشون داری

 و خیلی هم برای دقت و تمرکز خوبه مخصوصا برای بچه هایی مثل شما که خیلی کم پیش میاد یه جا آروم بشینی گل ِ خوشرنگ ماااادر.

و این بازی رو هم که از وبلاگ آرام کوچولو یاد گرفتیم و خیلی استقبال کردی مخصوصا روزی که مهمونی بودیم و دیگه شیطونی های شما داشت خونه خراب کن میشد به دادمان رسید و حدود نیم ساعتی سرگرمت کرد تا وقت شاااااام و خاطره اون روز که عکسی هم ازش ندارم باعث شد هر وقت میریم مهمونی با خودم سیخ بلند چوبی بردارم .

قربوووووووونه اون انگشتات بشم مااااااادر

بازی با آب هم که همه مدلی پایه هستی . سه روزی که در هفته سرکار نمیرفتم حتما یکی از بازی هامون همین بود . خودم بهت دستمال کاغذی و کاغذ فویل داده بودم و خودتم هرچی دم دستت بود میاوردی و امتحان میکردی که ببینی میره زیر آب یا نه؟ مفهوم سبک و سنگین رو خوب درک کردی با این بازی برگ گل ِ مااااااادر

ماسک دست ساز مادر که از درست کردنش انقدر ذوق کرده بودی که شلوارتو در آوردی ههههه . کلا هر وقت خیلی ذوق کنی و یا خیلی ناراحت بشی از چیزی همین کار رو میکنی و من موندم واقعا یعنی که چی آخهههههه؟ 

عروووووسک های انگشتی (بَ بَ= ببعی/ مهمون = میمون هههه با عرض پوزش از مهمون های عزیز/ گبن= گوزن/ حرگوش= خرگوش)

و داااااااااااستان های بهدادی که فقط خودش میفهمه چی میگه شیرین عسل ِ ماااااااااادر.

و البته فکر نکنید همیشه هم به همین خوبی و به همین خوشمزگی پیش میره ، گاهی هم فقط نیم ساعتی رو برای اینکه عروسک ها از انگشتای خوشگله گل پسر میوفتن بیرون ، اشک و آه و ناله داریم که اونم  به میزان کمبود خواب و کمبود غذا برمیگرده تا بااااااشد که مااااادر غرق داستان سرایی های پسرک خوش زبون نشود و ساعت شکم و لالا رو فراموش نکند.

و این هم که باز از بازی های محبوب پسری هست که اونم تقریبا هفته ای یکی دو بار نیم ساعتی مشغولش میکنه ، با انواع و اقسام ظرف های یکبار مصرف. 

 و اینم سرسره ی بزرگتر و بلندتر

و نقااااااااااااش کوچولوی ماااااادر و داییه های خوشگلش(دایره )

 

و کااااار با قیچی که از اردیبهشت ماه که کلاس های خانه کودک برج میلاد رفته بودیم جزو علاقمندی های بهداد شد تا اینکه در مرداد ماه موفق شد به تنهایی و صحیح قیچ (قیچی ) دست بگیره و منم تونستم با چشمهای خودم لحظه بی نظیره شکوفایی اعتماد به نفس رو تو صورت قشنگش ببینم و برای همین ممنونم از مسیحای نازنینم و هیچ وقت فراموشش نمی کنم.

و حُسن ختاااااااااااااااام تمام زیباییهااااا بابا بهروز و دادا پارسای مهربان.

خدااااااااااااایم صدایت میکنم

بشنو صداااااااایم

شُکرت 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
25 مهر 92 3:18
عزیز دلم دلم برات تنگ شده بود امدم دوباره پیشت
الهی خاله فدای اون بازی های خلاقانه ات بشم افرین عزیزم


مرسی خاله جونه مهربوووون
آسمانه
1 آبان 92 11:09
خوشحال می شه شلوارشو درمیاره؟؟ ای بهداد شیطون بلای خاله چقده ناز و آقا و عسل شدی شما خاله جووووووووووووووون


آره خاله جون میبینی چه کارها که این فسقلی نمیکنه البته بیشتر وقتی ناراحت یا هیجانی باشه اینکار رو میکنه هههه.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد