از عالم چه میخواهم؟
سرم بر سينه ي يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
به چنگم زلف دلدار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
تو را ميخواستم ، افتاده اي چون گل ببالينم
فراغم از گل و خار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
تو بودي آنکه من ميخواستم روزي مرا خواهد
دگر کي با کسم کار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
مرا پيمانه عمري بود خالي از مي عشرت
کنون اين جام سرشار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
بيا بر چشم بيخوابم نشين ، گل گوي و گل بشنو
تو يارم شو ، خدا يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
اگر ناليده بودم حاليا از بخت مي بالم
وز آنم شکر بسيار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
دلم رنجور حرمان بود و جانم خسته ي هجران
طبيب اکنون پرستار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
نميکردم گمان روزي شود بيدار بخت من
کنون اين خفته بيدار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
مرا طبعي است چون دريا و دريائي است گوهر زا
چه باک از سهل و دشوار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
نگارم مي نويسد ، مستم و تب کرده شوقم
سرم بر سينه ي يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
عماد خراساني
امشب عزیزی منو به یاد شعرهای عماد خراسانی ِ عزیز انداخت ، ازش ممنونم که یادآورم شد که تو را دارم ، از عالم چه میخواهم؟