بهداد و بابایی جونه سیبیلو
پسر گلم این روزها توی هر جمعی که باشیم بین همه آشناهای خانواده پدری ، عاشقه بابا مرتضی جونشه
و عاشقه سیبیلای بابایی اشه.
تا میره تو بغل بابایی جونش ، شروع میکنه به کندن و بازی کردن با سیبیلای باباییش و بابا جونشم با حوصله
و مهربونی پذیرای بهداد کوچولوشه.
این روزها بیشتر از هر وقت دیگه ای از خدای خوبم سلامتی بزرگترهامون رو خواستارم و خدا خودش میدونه
که چقدر دل تنگ و حسرت به دله آغوشه پدرم هستم.
خدایا دنیات خیلی کوچیکه ،ای کاش جدایی ها رو پایانی بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی