من با توام
من با توام
آسمان به آسمان
کوچه به کوچه
نگاه به نگاه
رویا به رویا
اما
دلم برایت تنگ میشود!
نازنینم
این روزها که شروع قدم گذاشتنم در مسیری جدید برای استقلال تو دلبر شیرینم هست بیشتر و بیشتر دلم برایت تنگ میشود . یک ماهی هست که شروع کرده ایم به روش تدریجی از شیر گرفتن تو گله نازه مااادر و هر روز که به پایان این مرحله نزدیک تر میشیم غمگین تر و افسرده تر میشم . میدونم که این وابستگی من به آغوش بی تکرارت ،حرکتم تو این مسیر رو سخت تر کرده و بعضی روزها به کل این روند رو مختل میکنه ولی باید بگذره ،اینو خوب میدونم و روزی هزار بار برای خودم تکرار میکنم که این مرحله هم باید بگذره و تو فرشته کوچکم باید بالهایت را باز تر و باز تر کنی و برای پروازت باید ،دل که نه، پر بکنی.
دو هفته ای وعده های روزانه ات را کم و کم کردیم و حالا یک هفته ای هست که به خواب شبانه ات رسیده و لذت دیدنه رویه هم رفتن اون چشمهای زیبایت نصیبه پدر مهربانت شده و وقتی بابا بهروزت بعد از حدود یک ساعت بازی و لالایی و شیر دادنت با شیشه از اتاق بیرون میاد و ازش تشکر میکنم بابت خستگی هایش و وقتی تایید میکنه بی نظیر بودن لحظه ی روی هم افتادن اون پلک های بلندت و خط زیبای مژه هایت را و شنیدن صدای نفس هایت در آغوش خدای مهربان را ،مرا عاشق تر و دیوانه تر میکند بوسیدن موهای مواجت و بوووووویدنت.
این روزها خواسته ام از جان جهانم ، صبر و استقامت و آرامش برای هر سه مونه و برای همه ی ماااذرها و پدرهااااو دلبندانشون نیز.
عاشقه این عکستم با اینکه مال 9 ماهگیته و اون موقع پستونک کمک حال لحظه های خواب رفتنت بود ولی وقتی با درآمدن اولین دندانهای فک بالا در 10ماهگی دیگه حاضر نشدی جی جی تو بخوری و بیشتر و بیشتر به آغوشم چسبیدی و منم خوشحال تر شدم از این پیوند و حالا جدایی برام سخت تره عزیزکم.