بیست و سه ماهگی نازنین پسرم
پسر ِ عزیزم حالا که بیشتر از یک ماه به تاریخ ورودت به دنیای سه سالگی نمانده ، ناباورانه نگاهت میکنم ،
ناباورانه میگویم چون باور کردن این همه عشق ، این همه اشتیاق و این همه احساس نیاز به وجودت سخت
است.
ولی امروز چشمان سیاهت و نگاهه معصومانه ات یادآوری ام کرد لطف بی پایان آفریدگارم رو و اینکه من چقدر
شاکرم تمامی این لحظه های بی تکرار رو.
عشق کوچولوی من
تو هر روز و هر ثانیه برایم تکرار میشوی
نه
تکراری!
و خدا جااااااااااااانم برای تک تک این تپش های بی تکرار سپاسگذارتم.
پنجم بهمن ماه روز پنج شنبه مصادف با 23 ماهگی بهدادم وقتی از سرکار اومدم، منزل ِزن عمویِ عزیزم برای شام دعوت شدیم و منم سریع دست به کار شدم و برای گل پسرم یه کیک خوشمزه درست کردم . در آخر هم چون عزیز دله مادر عاشق هااااااپویی هستش سعی کردم همون کیک گرد رو شکل کله هاپوو کنم که به خاطر نداشتن ابزار خیلی هم جالب نشد ولی عشق مادر خوشش اومد و با چنان ذوقی شمعشو فوت میکرد که همگی لذت بردیم.
پارسا جوووووونه خاله هم که عشق و جووونه بهداده و بهدادم انقدر خوشگل دادا میگه که آدم دلش ضعف میره تنها کسی بود که اجازه داشت بارها شمع بهداد رو فوت کنه و بهدادم با ذوق دست بزنه .
عشق مادر امیدوارم بتونم همیشه شادی رو توی چشمات ببینم .دوستت دارم پسرک 23 ماهه ی مادر