شیرین زبونی های دو سالگی
بهدادم این روزها خیلی شیرین و مهربون و خوردنی شده
هر روز صبح از خواب که پا میشه اول با لبخند سلووووووم گاهی تلاااااام بلند بالایی میگه. بعدم شروع میکنه به معرفی من و خودش و باباش . مامان پایی/ بابا بیووووز/ بیداد .
بعدم عکسهای رو دیوار رو به همین ترتیب به اضافه پیشوند اینا ماما/ اینا بابا/ اینا نینی بیداد معرفی میکنه.
بعدم سوزنش گیر میکنه رو پااااااشووووو و بیاااااااااااااااااا . انقدر میگه تا من ِ بیچاره رو از رختخواب گرم و نرمم جدا کنه.
در خواست شیر میکنه و خودش بدو بدو میره شیشه اش رو میاره و میگه بیشووووور (بشور) و در یخچالم دیگه خودش باز میکنه و شیر رو در میاره و خدا نکنه بخوام خودم در بیارم جیغ میکشه که نهههههههههههه بیداد ( نه بهداد بیاره). اجازه میده من براش بریزم تو شیشه ولی خودش باید در ماکروفر رو باز کنه و بزاره ٣٠ ثانیه گرم بشه و بعدم گاهی رضایت میده که بنده برگردم به رختخواب و خودشم کنارم بخوابه و شیرش رو بخوره ولی گاهی هم میگه اصلا پاتو دیگه تو اتاق نزار و پیله میکنه که اووووشن( چراغها رو روشن کن) و با موهای سیخ شده در ساعت ٧و نیم صبح بشین کنار من.
پدر مهربان که ساعت ٧ ونیم از خونه بیرون میره باید شانس بیاره و پسرک شیطون یه پنج دقیقه هم شده دیرتر از او بیدار بشه وگرنه بیچاره میشه . میاد دست ِ باباشو زوری میکشه و میگه بیاااا بیاااا بیاااا.... و میبرتش تو اتاق خودش و در رو هم میبنده و میگه بیشین ... بازی . بنده خدا هم ١٠ دقیقه ای باهاش بازی میکنه و باز التماس من که خااااانم پاشو بیا به داد من برس ،دیرم شده و باااااااااز هم من با موهای سیخ شده از خواب ناااااااز بلند میشم و میشینم کنار آقا به بااااااااااازی.
این مطلب به زودی عکس دار میشه