اووووووووونوری
دوست عزیزی اومده بود منزلمون ، سرگرم صحبت بودیم که از صدای خش خش برگشتم سمت بهداد و دیدم
داره کاغذهای دور شکلات ها رو یکی یکی باز میکنه و می ندازه کنار.
بهش میگم بهداد مادر شکلات ها رو باز نکن ، این کار اشتباهه.
خیلی سریع بر میگرده و با دستش که رو به من گرفته و هی تکون میده به سمت دیگه ، میگه اوووووووووووووَری
، اووووووووووووَری. (یعنی رو تو بکن اونور به حرف زدنت ادامه بده و به من کاری نداشته بااااش)
دوستم از خنده ریسه رفته و منم هاج و واج موندم از این حرکت پسرک قُلدر.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی