هنگام مرگ
مي خواهم به هنگام مرگ ، دو دست تو بر چشمانم باشد
نور و گندم دستان عاشق پرست ات را
که تازگي و لطافت شان بار دگر درونم گذر کند
و نرمي دگرگوني سرنوشت ام را احساس کنم
در انتظار تويي که خفته اي ، آرزوي زنده ماندن ات دارم
مي خواهم همچنان گوش به باد بسپاري
و رايحه ي دريايي که هر دو دوست اش داشتيم را بو کني
که باز بر ماسه اي قدم برداري که با هم قدم مي زديم
مي خواهم آنچه را که دوست دارم ، زنده بماند
تو که فراتر از همه چيز دوست داشته و آواز خوانده ام
از اين رو ، گلگونه ي گلبار من ، هميشه شکوفا باش
براي آنکه اوامر عشق من به تو تحقق پذيرد
براي آنکه سايه ام بر گيسويت گام بردارد
براي آنکه دليل پيام آوازم آشناي همگان باشد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی