پسرم زرد تر شده
پسر کوچولوی مامان بعد از ٥ روز زردتر شد و چون خوب نتونسته بود شیر منو بخوره ،بیلی روبینش رفته بود
روی ١٧ و دکترش گفت که باید بستری بشه ، منکه این چند روز به خاطر شیرم انقدر ناراحت بودم و استرس
داشتم حالا صورت مظلوم و چشمای بی حال پسرمم داغون ترم کرده بود فقط دلم میخواست بشینم و
اشک بریزم و اگه بابا بهروز و مامانی نبودند حسابی خودم و باخته بودم ،به پیشنهاد عمه لیدا از کابوس
بیمارستان رفتن خلاص شدیم و دستگاه کرایه کردیم و یک پرستار باتجربه از بیمارستان میرزا کوچک خان اومد
و طریقه استفاده اش رو برامون گفت و خودشم ٣ روز بعد اومد و خون گرفت و جوابشم از بیمارستان برامون
فکس کرد و خدا رو شکر بعد از ٣ روز ،عسلکم خوب شد. عزیزه دلم خدا میدونه که وقتی مجبور بودیم
چشماتو ببندیم و بزاریمت زیره نور چی بر سر دلمون می اومد و من تمام این سه روز راضی نشدم که
حتی ١ بار هم زمان بیداری بزارمت زیر نور و میزاشتم تا خوابت میبرد بعد این کار رو میکردم و دستهای
کوچولوت و ساعتها تو دستم نگه میداشتم.
خوشحالم که اون روزهای سخت کوتاه بود و حالا سرحال وسرخ و سفید در آغوشمی.