آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

بهداد نجفی

بی تو بودن هرگز

1391/9/10 23:10
211 بازدید
اشتراک گذاری

پارسال تابستون بود که اکران فیلم جنجالی "جدایی نادر از سیمین" روی پرده های سینما سر و صدایی به پا کرده بود و همه از هم می پرسیدند که این فیلم و دیدی ؟

بهداد عزیزم اون موقع چهار ،پنج ماهه بود و وابستگی کامل به شیر من داشت و با اینکه شیشه رو گاهی اوقات بهش میدادم ولی خیلی میلی بود و بعضی وقتا اصلا حاضر نمیشد که شیشه رو بگیره و برای همین تقریبا بیشتر از دو ساعت نمیتونستم بدونه بهداد جایی برم، تا اینکه یه روز جمعه از خواب که پاشدیم همسر مهربان گفت امروز یه کمی شیر بیشتر بدوش میخواهیم عصری بریم سینما!

با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چی؟ سینما؟مگه میشه پس بهداد رو چیکار کنیم ؟

همسر مهربان: چهار پنج ساعت که چیزی نیست ، فکر کن داری میری دکتر .

یکی دوباری شده بود به خاطر دکتر رفتن ، دو سه ساعتی گل پسری رو پیشه مامانم گذاشته بودم ولی به خاطر گردش و تفریح اصلا فکرشم نکرده بودم و از همون لحظه احساس عذاب وجدان بود که به سراغم اومد.

ساعت پنج غروب بود که زنگ زدن و دیدم که مادر عزیز تر از جاااااااانم اومده و تازه فهمیدم که ای دل ِ غافل کجای ِ کاری که خود همسری برنامه ها رو ردیف کرده و با مامانم هم صحبت کرده که بیاد پیشه بهداد تا من پشیمون نشم .

مامان جونم که اومد تازه استرس گرفتم که ای واااای نه من نمیام و بچم گناه داره و اگه شیشه رو نگیره و اگه بهونه ی منو بگیره و ....

مامان جوووونم گفت چرا اینطوری میکنی مگه چند روزه ؟  تو الان کامل سیرش کن و برو و تازه یکمی هم امتحان کرد و دیدیم  شیشه رو هم میگیره . 

خلاصه این شد که ما برای اولین بار حدود ٤-٥ ساعتی گل پسری رو با مامان جون مهربونش تنها گذاشتیم.اون روز و اون چند ساعت چه حالی داشتم و چه حسی ، بماند چون واقعا قابل بیان کردن نیست.

در تمام طول فیلم با همه ی جذابیتش چهره معصوم پسرم از پشت پرده سینما نگاهم می کرد و اون روز بود که فهمیدم دیگه هیچوقت و هیچ لحظه ای وجود نخواهد داشت که بتونم برای خودم باشم و این شاید بزرگترین تفاوت مااااااادر و پدر باشه.

امشب هم بعد از یک سال و چند ماه دوباره دوتایی با همسر مهربان رفتیم سینما (باز هم با بازی شهاب حسینی فیلم یکی میخواد باهات حرف بزنه) و باز هم این حس عذاب وجدان بود که سراغم اومد با اینکه از یک سالگی بهدادم هفته ای دو روز رو سر کار میرم و بارها برای کارهای اداری و غیره ، ساعتها ازم دور بوده ولی برای خوش گذروندن نشده بود که از هم جدا باشیم و هم چنان در تمام طول فیلم خنده های موشی و چهره دوست داشتنیه گلم از نظرم دور نشد .

تو این چند ساعت دلم نمیخواست یک لحظه هم دستهای مردونه همسرم رو ازدستام جدا کنم ،عمیق نگاهش میکردم و از دلبری ها و شیطونی های بهدادم صحبت میکردیم. بعد از مدتها چیپس و پاپکرن و فست فود و نوشابه خوردیم و با صدای بلند " برام هیچ حسی شبیه تو نیستِ" احسان خواجه امیری رو گوش کردیم.

نازنین ِ ماااادر میدونم که هیچوقت ماااادر نمیشی و هیچوقت این حس ِ تعلقی که من به تو دارم رو درک نخواهی کرد ولی من ماااادر توام و از حالا تا آخرین نفسم به یاد و شوق وجود توست که زنده ام و هیچ هیچ هیچ ثانیه ای نیست که بتونم بدونه حضور تو بگذرونم.

به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را ، تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خواهر فرنازجان
14 آذر 91 14:49
سلام فرناز خانم در مسابقه نی نی فشن شرکت کرده اگه دوست دارید بهش رای بدین خوشحال میشیم کد عکسشم 0061 است ادرس سایتشم اینه http://ninimod.niniweblog.com/post24.php حتما بهمون خبر بدین تا ازتون تشکر کنیم
آسمانه
2 دی 91 1:08
وای منم سنا یه ماهش بود با همسری رفتیم فیلم آل

فک کنننننننننن


وااااااای اونم چه فیلمی. عااااااشقتم به خاطر همین باحالیت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد