فردا تو می آیی
داریم آخرین ساعت های با هم بودنمون رو به اینشکل تجربه می کنیم. راستش در عین
حال که خیلی خوشحالم بالاخره همدیگر رو می بینیمولی راستش یه خرده هم دلتنگم.
هم دلتنگ بابابزرگی که آرزو داشتم بودو کنار مامانه مهربونم از دل شوره هاش کم
میکرد.هم مادری که میتونست بابا بهروزت رو همدم و همراه و دلگرمی باشه و همه با هم
ما رو بدرقه می کردن. هم دلتنگ همنفس و همراه کوچولویی که 9 ماه لحظه به لحظه با
من بود. توی لحظه های شادی و غم با من بود و هر ضربه و هر تکونش برای منیادآور
نبض زندگی بود. یادآور اینکه باید حرکت کرد باید گام برداشت تا زندگی معناپیدا کنه. پسر
گلم برای شنیدن صدای قلبت، برای دیدن رشد میلیمتریت، برای اولینضربه، برای لحظه به
لحظه تکون های که نشونه خوب بودن حالت بود لحظه به لحظهانتظار کشیدم و حالا بیشتر
از هر زمان دیگه ای منتظر دیدنت هستم. از خدای بزرگ میخواهم سالم و تندرست باشی
و همه زشتی ها و پلیدی ها از وجود نازنینت دور باشه ودیدن صورت ماهت پایان تمام
سختی های این انتظار باشه. دوست دارم کوچولوی نازم...