بن تن
این بن تن ندیده و نشناخته شده برای ما دردسری که دیگه واقعا نمیدونم چه کنم با این معضل؟
پارسال تابستون پارسا جووونم برای بهداد دوتا بلوز با عکس بن تن خریده بود که گه گداری تنش میکردم و به
بلوز دادا پارسا میشناختش و دوسش داشتو هر وقت میخواستم بپوشم تنش با ذوق و شوق تنش میکرد و
دادا پارسا گویان ، تو خونه راه میرفت.
و امسال همه زندگیش شده این دو تا بلوز بن تن ناججی و آبی (نارنجی و آبی)
با اینکه اصلا کارتون بن تن رو ندیده و فقط به خاطر عکس پسری که شاید شباهتی با دادا پارساش داره و با
بلوزهای پارسا و ساعت دستش و کیف پولش و اسباب بازی هاش داره ، صبح هنوز چشم باز نکرده اول
نگاه میکنه چی تنشه ، اگه بن تن بود که با ذوق و خنده به من نشونش میده و اگه نباشه بساطی داریم
بلوزی که تنشه رو میکشه بالا و دستاشو در میاره و انقدر میگه درار درار که کلافم میکنه. هرچی میگم مادر
جان بلوزت که خوشگله به خرجش نمیره ، یه روز قایمش کردم انقدر لخت تو خونه گشت و رفت در تراس رو باز
کرد و گفت بن تن خیس و وقتی دید روی بند نیست با آه و غصه دنبال بن تن گشت که دلم کباب شد.
کمدها رو میریخت به هم و منم اصلا بهش توجه نکردم ولی باز هم فایده نداشت .
میترسم اگه زیاد سخت بگیرم روی روحیه اش اثر بذاره از این طرف هم خسته شدم به خاطر این وابستگیش.
فعلا که داریم تحمل میکنیم تا تابستان هم بگذره و این لباس ها جمع بشه تا ببینیم خدا چی بخواد.