آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

بهداد نجفی

به بهانه ی بیست ماهگی بهدادم

پسرِ نازنینم   تو کیستــــی که من   این گونه به جد   در دیار ِ رویاهای ـ خویـــــش   با تو درنــــــگ می کنــــم ؟       بیست ماهگی پسرم مصادف بود با عید سعید قربان و منم از فرصت استفاده کردم و ظهر که پدر و پسر در خواب بودند کیک کوچولویی پزیدم و عصری با مامانِ عزیزم به دیدن خاله ی مهربونم که امسال به زیارت خانه خدا مشرف شده بودند رفتیم و گل پسری هم کلی آتیش سوزوند و البته خیلی خیلی هم خوش اخلاق و خوش خنده بود عزیزه دله ماااادر.   ...
5 آبان 1391

بدون عنوان

پسر ِ عزیزم در پشت چارچرخه فرسوده ای كسی خطی نوشته بود: "من گشته ام نبود ! تو دیگر نگرد نیست.... گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست. پویندگی تمامی معنای زندگی ست. هرگز نگرد! نیست سزاوار مرد نیست... "فریدون مشیری"   ...
28 مهر 1391

به نظرتون تحصیلاتم رو در چه رشته ای ادامه بدم؟

      پی نوشت: طبق فرمایشات آقای سلطانی مبنی بر اینکه کودک در این سن باید با محیط اطرافش آشنا بشه و همه چیز رو بتونه لمس کنه ، پدر مهربان هم در کشفیات گل پسری همکاریه لازم رو انجام میدن و خیلی هم صبورانه کمک میکنند .      حالا با تماشای این عکسها  به نظرتون گل پسر ما آقا بهداد در چه رشته ای ادامه تحصیل بده بهتره؟ زیست شناسی/ گیاه شناسی/ تغذیه/ زمین شناسی ...؟ ...
27 مهر 1391

بدون عنوان

بعد از تو هیچوقت نقطه نمی گذارم  من زنده می مانم تمام نمی شوم  گل قشنگم! ... وجودم چنان پُر از توست  که از این اردیبهشت  تا خود بهشت  از زمین  تا گنبد کبود به شوق لبخندت نامه های عاشقانه می نویسم.  نمی میرم من زنده می مانم تا برای تو بمیرم. (عباس معروفی)  
20 مهر 1391

قبل از "تو"...بعد از "تو "

پسرم تو هم شده ای انقلاب زندگی من حالا هر آنچه در زندگی من است تاریخ دار شده قبل از ” تــو ” …. بعد از ” تـــو قبل از تو کی من با یه تاب تاب عباسی این چنین به اوج میرسیدم عزیزِ دله ماااادر قبل از تو کی من با هر الا کلنگی این چنین بالا و پایین میشد نفس هایم همه ی هستی ِ من بعد از توست که این چنین قایم میشوم و با صدای شیرینت داااااااااااااااااااااالی برق میزند نگاهت و پیدا میشوم روشنایی ِ چشمااااانم بعد از توست که این چنین دنیای بی رنگم دالانی از بهشت شده ست و قدم میزنم در هوایت عشق تاریخی ِ من   ...
12 مهر 1391

خنده های زیرکانه

کشته  رفتار مردونشم که هیچ وقت کم نمیاره و کوتاه نمیاد ، اگه بخواد کاری کنه و من بهش اجازه ندم به جای گریه کردن ، وامیسته جلوم و فقط با خنده زیرکانش از م میخواد که بذارم کارش رو بکنه (نبوغیه تو مرحله کلک زدن ) ، خوب منم با دیدن اون خنده قشنگش مگه دلم میاد بگم نه ؟!!!! حالا مامانش عکس خنده اش رو بذاره خودتون متوجه میشوید من چی میکشم از دست این نیم وجبی .... روان پریشش شدم .... نفسم به نفسش بنده .   بابای عاااااااااااشق ...
12 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد