آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

بهداد نجفی

آغاز پاییز و آغاز سینه خیز رفتن بهدادم

بهداد نازم امروز اول ماه مهر است و تو پسر گلم سینه خیز رفتنه تکاوریتو خیلی بانمک و جالب شروع کردی عزیزدلم. توی اتاق مشغوله جمع آوری بودم که دیدم یه موش کوچولوی خوشگل دستشو گذاشته زیره سینش و خودش و میکشه طرفه اتاق . خیلی ذوق کردم و تو که غرقه بوسه های عاشقانه مادرت شده بودی  از این همه هیجان من غش غش میخندیدی.   نفس مادر دست و پاهای کوچولوت پر توان باد.   ...
1 مهر 1390

بدون عنوان

امروز ١٢ شهریور ، پسر گلم بعد از کلی سعی و تلاش و امتحان و ترس وگریه و آویزون شدن به من ، در ٦ ماه و هفت روزگی خودش به تنهایی نشست. عزیز نازنینم ، برقرار باشی و بر بالاترین مسندهای زندگیت بنشینی و به بالاترین درجات علمی و روحی برسی. ولی گل مادر امیدوارم در بالاترین جایگاه هم که قرار گرفتی بدونی که دنیا یه گذرگاه، دل به این بالابلندیها نبندی که سقوط میکنی. قربونت بره مادر امیدوارم زندگی در این دنیا برات لحظه لحظه اش ، شادی و سلامتی باشد و عاقبت به خیر باشی و بر بالاترین مسند بهشت ، در جوار عزیزترین بندگان خدا بنشینی. ...
12 شهريور 1390

صبح جمعه پارک قیطریه

امروز صبح پسره گلم سرحال و شاد وشنگول از خواب پاشد و من و بابایی رو راهی کرد که ببریمش پارک. پارک قیطریه هم  توی یک صبح تابستانی خیلی دلنشین و زیبا منتظره قدمهای کوچولوی تو بود عزیزه دلم. امروز هم شروع اولین نشستنت بود بدون کمک نازنینم.   ای وای مامان جون کفشم افتاد ، بگیرش. بابایی جونم بدو بریم دوربین رو از مامانم بگیریم...       ...
10 شهريور 1390

توجه توجه ! مواظب خودتون باشید.

  پسر شیطون بلای مامان هرچی که به دستش برسه رو میزاره دهنش. حالا از شصت پا گرفته تا ...                                       خلاصه از ما گفتن بود                              مواظب خودتون باشید.   ...
12 مرداد 1390

بهارا خانم

گل پسر مامان دخمل میشود.  عسلکم وقتی تو دله مامانی بودی و هنوز نمیدونستم شازده پسری ، یه روز که رفته بودم برای خودم گله سر بخرم اینم برای تو خریدم و قرار بود اگه دخمل شدی اسمت رو بزاریم بهارا . البته من عاشق اسم بهارم ولی بابا بهروزت یه پیشوند (ا ) هم آخرش اضافه کرد که با اول اسم بهروز و آخر اسم پانته آ بیاد ومنم استقبال کردم ولی خدا خواست و تو عزیزدلم شازده پسر شدی و  خدا رو صد هزار بار شکر برای پسر کوچولوی قند عسلمون . بهدادم شدی (بهترین آفریده خدا برای من و بابایی ات)و ما بی نهایت عاشقتیم.     ...
8 مرداد 1390

ترانه های بابایی

  قند عسلم  چند وقته خیلی هوشیار تر و شیطون تر شده. وقتی بابا بهروزش از در میاد تو انقدر دست و پا میزنه و صدا در میاره که نگو ، تا بابا جونیش بخواد بره دستشو بشوره و بیاد بغض میکنه و ادای گریه کردن رو در میاره و انقدر شیرین با لب برچیده منو نگاه میکنه که دلم کباب میشه .منم دو هفته ای هست که  از ساعت ٥ شروع میکنم و شعر بابایی میاد رو براش میخونم و خیلی جالبه که چند روزی هست که شرطی  شده و وقتی این شعر رو میخوانم ذوق میکنه و بیشتر عکس العمل نشون میده.                      &nb...
8 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد