آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

بهداد نجفی

از تو دوباره من شدم

تو با مني هرجا برم   مهر تو بند جونمه عشقت نميره از سرم   تو پوست و استخونمه يکدم اگه نبينمت     يه دنيا دلتنگت ميشم نگاه دريايي تو آبيه روي آتيشم واست دلم واست تنم , واست تمام زندگيم از تو دوباره من شدم با تو تموم شد خستگيم نم نم بارون چشام گواه عشق پاکمه همنفس قسمت من دوست دارم يه عالمه قشنگ ترين خاطره هام با تو و از تو گفتنه آرامش وجود من صداي تو شنفتنه   دیروز که از کلاس ارزشهای زندگی خانه کودک برج میلاد با بهدادم بر میگشتم ،این شعر زیبا  با صدای گرم رضا صادقی از راذیو پخش میشد و پسر ِ نازنینم مژه های سیاه و قشنگش رو روی هم گذاشته بود و معصومانه&nbs...
22 خرداد 1392

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)

سلام مشهدی بهداد ِ ماااااادر عزیز دلم امروز بالاخره بعد از حدود ٢٠ روز موفق شدم و فرصتی پیدا کردم تا بیام اینجا و از خاطرات اولین سفر زیارتی تو گل پسرم به حرم آقا امام رضا (ع) بنویسم. سفر خیلی خوبی بود و البته سختی هایی هم داشت که با بابا بهروز و مامانی جونِ مهربون و کمک ها و زحمت هاشون برای ما آسون تر شد. اولین بارت بود که سوار قطار( اَطار ) میشدی و برات خیلی جالب بود. ساعت ١١ شب تازه بازیت گرفته بود با توپی که توی راه آهن پیله کرده بودی و بابا بهروز برات خریده بود انقدر گفتی (بوپ ِ آبی ) که دلمون ضعف رفته بود برای شیرین زبونیات. برای خواب یکمی خستمون کردی و تا صبح هم چندین بار ب...
14 خرداد 1392

بهدادی علاقمند به رنگها

نگاه آبی تورا می خوانم تو را در خرمی ها می جویم تو صدای آرام آبی بر بستر بی قرار خیالم                                            گل خوشرنگ مادر بهدادم  از دو سالگی به بعد چهار رنگ اصلی رو یاد گرفته بود و حالا هر روز داره یه رنگ جدید به دایره رنگهاش اضافه میشه...  سَب ِز (سبز) : قربونت برم که نمیتونی حرف صامت بین دو حرف رو ادا کنی و بهش حرکت میدی عزیز دلم. اِبز: قرمز ...
2 خرداد 1392

شیرین زبونی های دو سالگی

بهدادم این روزها خیلی شیرین و مهربون و خوردنی شده هر روز صبح از خواب که پا میشه اول با لبخند سلووووووم گاهی تلاااااام  بلند بالایی میگه. بعدم شروع میکنه به معرفی من و خودش و باباش . مامان پایی/ بابا بیووووز/  بیداد .  بعدم عکسهای رو دیوار رو به همین ترتیب به اضافه پیشوند اینا ماما/  اینا بابا/  اینا نینی بیداد معرفی میکنه. بعدم سوزنش گیر میکنه رو پااااااشووووو  و  بیاااااااااااااااااا . انقدر میگه تا من ِ بیچاره رو از رختخواب گرم و نرمم جدا کنه.  در خواست شیر میکنه و خودش بدو بدو میره شیشه اش رو میاره و میگه بیشووووور (بشور) و در یخچالم دیگه خودش باز میکنه و شیر رو در میاره و خدا نکنه بخ...
1 خرداد 1392

عکس یادگاری

دو سه روزی با خواهر عزیزم و همسرش و پارسا جووووون ِخاله بدونه بهروزم رفتیم شمال. خیلی خیلی خوش گذشت و خیلی خیلی دلتنگ همسری شدم و خیلی خیلی جاش خالی بوووووود. اینم عکس یادگاری در آتلیه در هتل هایت چالوس پسر کوچولوی ِ شیطون بلا یه دقیقه آروم و قرار نداشت .     ...
19 ارديبهشت 1392

ای کاش

می‌‌شود یک شب خوابید و صبح با خبر شد غمها را از یک کنار به دور ریخته اند ؟ که اگر اشکی هست یا از عمقِ شادمانیِ دلی‌ بی‌ درد است ... یا از پس به هم رسیدن‌های دور یا گریه کودکی که دستِ بی‌ حواسش ، بادبادکی را بر باد می‌‌دهد کاش می‌‌شد یک صبح کسی‌ زنگِ خانه هامان را بزند بگوید با دستِ پر آمده ایم با لبخند با قلب‌هایی‌ آکنده از عشق‌های واقعی‌ از آنسوی دوست داشتن ها آمده‌ایم بمانیم و هرگز نرویم هیچکس نمی داند چقدر جایِ شادمانی‌های بی‌ سبب در دل نسلِ ما خالیست نیکی‌ فیروزکوهی ...
10 ارديبهشت 1392

غزل واره ی من

این عشق ماندنی این شعر بودنی این لحظه های با تو نشستن سرودنی است این لحظه های ناب در لحظه های بیخودی و مستی شعر بلند حافظ از تو شنودنی است این سر نه مست باده این سر که مست مست دو چشم سیاه توست ...
6 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد