حوله ی آبی
ماجرایی داریم با حموم کردن شازده پسر. یه مدتی وقتی میرفت آب بوزی (آب بازی) دیگه حاضر نبود دل بکنه و بیاد بیرون . از اونجا که عاشق رنگ ِآبیه و عکس انگیری برد رو هم به عشقِ دادا پارساش خیلی دوست داره ، رفتم براش یه حوله تن پوش خریدم که شاید به ذوق پوشیدن حوله بتونم بیارمش از حموم بیرون. حالا دیگه بساطی داریم ، آقا خیلی متشخصانه و با شوق زیاد حوله اش رو میپوشه و میاد بیرون... از اینجا به بعده که تازه پوست ما قِلِفتی کنده میشه ، حالا پروژه ای داریم برای در آوردن این حوله ی ِ (جوجو آبی) از تن این وروجک. اجازه نداریم حتی بهش دست هم بزنیم که اقلا صورتشو خشک کنیم خلاصه با هزار ترفند و خواه...
نویسنده :
مامان پانی و بابا بهروز
23:54